میدونی بدیش کجاست؟ اینکه هرچی حرف میزنم ذهنم خالی نمیشه هرچی میرقصم شاد نمیشم هر بار که قهقهه میزنم انگار زخم دلم
عطر
زن ها را به عطر تنشان میشناسند چه عطر گل و هل چای عصر باشد چه عطر تند پرفیوم روی کت قرمز
نگاه
نگاهش که میکنم، شرم داخل چشمانم آب میشود و جسارتی جانم را فرا میگیرد، جسارتی برای پرسیدن و بیرون کشیدن پاسخ هزار
رنجیده
آتشی که از گریبانم بالا میرود به قطرات سردی از اشک بدل شده و شیشهایترین حقیقت وجودم را به جریان میاندازد. موجودی
هرگز
انگار به گلوم چسب دوقلو زده باشن. انگار توی چشمام آب پیاز ریخته باشن. انگار یکی به زور تا صبح بیدار نگهم
ریه
نور به ریهها میرسد و جوانهها از دل به سطوح میآیند و رگی پیچ در پیچ به گلهای سرخ گریبانم بوسه میزند.
نوزاد
دوست دارم اون نوزاد یه روزهای باشم که بعد از یه سفر سخت و دردناک، پاش بالاخره رسیده به زمین و برای
ستاره یعنی چه؟
بگو به آیین مهر بسوزاند این دل را، که ستارهای سرگردان در میان کهکشان احتمالاتم. تراویدن نور را خوب بلدم اما، همواره
چقدر زیباییم؟
سرسختانه مشغول پخش کردن پودر سرخی روی گونهام بودم که متوجه نگاهش شدم، نمیدانم چه زمانی به اتاق آمده بود اما آهسته
آخرین پست چالش بیست و پنجم
سرم سنگینه از خودم میپرسم تموم شد؟ هنوز درمورد جوابش مطمئن نیستم اما احساس میکنم از پس یه چیز سفت براومدم. دیوار
بیست سالگی یعنی چه؟
وقتی تمام تضادهای دنیا میتواند در اندک ثانیهای در وجود آدمی جمع شود، خوب یعنی چه؟ بد یعنی چه؟ به دنبال تصویری
دوباره و دوباره و دوباره
پاهام خستست. مامان میگه کاش دانشگاهت یزد بود. نرگس از سر بیش از حد شور بودنش داد میزنه نه و بعد ساکت
انسان در جست و جوی معنا
انسان در جست و جوی معنای اولین کتابی بودکه آقای دهقانی وقتی وارد کتابفروشی شدم بهم پیشنهاد داد که بخونم. درمورد زندگی
من یک پسر آمریکاییام!
از عصر یه تمایل عجیب و شدیدی برای گوش دادن به آهنگای قِری و دوبس دوبسی درون کمرم احساس میکنم اما هر
گابلین و دانشگاه
فکر کنم این عادیه که بعد از یه مدتی هر روز نوشتن حالا یه افتی توی انگیزه و ایدهیابی داشته باشم. گابلین