خیلی سخته با اون قسمتی از خودت خداحافظی کنی که بیشتر از همه دوسش داشتی.
فکر میکنی آدما چند لاین؟
هرچنتا که حدس تو باشه.
حدس من یه لایست. یه لایه خیلی نازک.
چرا اینو میگی؟
چون دارم از پشت همون یه لایهی نازک اشکاتو میبینم.
اما این فقط منم.
این روزا همه ما همینیم. یه لایه نازک که پشتش اشک جمع شده.
اما تو برای من خیلی بیشتری.
به نظرت لایههای بیشتری دارم؟
نه. تو یه قطره یا دو قطره اشک نیستی. به نظر من خیلی بیشتری شبیه یه دریایی.
نمیدونم این یه تعریفه یا صرفا محض دلداری داری اینو میگی.
برای من این یه تعریفه. آدما دم غروبا با اینکه حال و هوا دلگیره اما لب ساحل میشینن و به دریا نگاه میکنن بلکه آب دریا تلخی اشکاشون رو بشوره و ببره. کنار تو نشستن همیشه همچین حسی به آدم میده.
شستن و بخشیدن کار بارونه. دریا فقط غما رو توی دل خودش نگه میداره شایدم ورشون میداره میبره به یه ساحل دیگه اون ور دنیا میندازتشون توی دامن کسی که قبل از طلوع آفتاب پنهونی از خونه زده بیرون و نشسته لب ساحل و تنهایی داره گریه میکنه.
اگه اینجوریه دیگه نمیخوام دریای من باشی.
این تصمیم من نیست. قطرههای پشت چشمم بیاختیار موج ور میدارن و دریا میشن.
متاسفم.
نباش. حتی چیزی برای تاسف وجود نداره.