زخم‌های فرو خورده

آدمی مجموعه‌ای از زخم‌های فرو خورده خویش است

که دردشان را به شکل اشک گریه میکند

و خشم این گونه از دیدگانش فرو می‌ریزد

و بستر آلوده‌ی جانش را تطهیر میکند

تا که التیام، به مرور زمان، زخم‌ها را بخیه زند

التیامی به طول یک عمر

و زمانی که تمامی این هزار دریچه‌ خون آلود

که هر روز به شکل هزار احساس متفاوت

در چهره آدمیان دهان دره می‌کنند؛

بسته شوند

آدمی به مسیر باز خواهد گشت

و سفر تازه‌ای آغاز خواهد شد

زمانی که آخرین جفت زخم،

برای همیشه رو به این جهان بسته شوند

ای مرهم شتاب‌زده‌ی من…

ای مرهم شتاب زده‌ی من که زخم دلم را نبسته میروی

تا من در فراغ تو اشک بر گونه بسابم

و اینچنین لکه‌های خون و دلتنگی بر پارچه‌ی سفید تنفسم

چون یاد همیشگی تو در خاطرم، بر جای می‌مانند

تن رنجور را چند روزی دوا دادی

طبیب روز خطایم شدی

و حال یگانه دشمن شادمانی‌ام، لحظه‌ی پدیدار نشدن تو در ساعت مقرر در میان آغوش چوبی در است

اما من هرگز آغوش چوبی بی اعتنایی‌ات را باور نمیکنم

و باور نمیکنم که مردها گریه نمی‌کنند

که مردها خسته نمی‌شوند

که مردها دلتنگ نمی‌شوند

که عشق تنها متعلق به حجم لطیف زنانه‌ایست که از روز ازل در سینه‌ی دخترکان خداوند کاشته و پرورش داده میشود

من به حجم لطیف درون سینه‌ات ایمان دارم

به تو ایمان دارم که روزی از تمام جار و جنجال‌های جیرجیرک‌های متعصب درون مغزت می‌گریزی و به تپش خالصانه‌ی شب می‌رسی

و سپس، مثل همیشه، پس از چشم دزدیدن‌های فراوان،

سرانجام به من نگاه می‌کنی و لبخندت پرچم صلحی می‌شود

برای آرامش تمام سال‌هایی که گذشت و تمام سال‌هایی که خواهد آمد

عطر

زن ها را به عطر تنشان می‌شناسند

چه عطر گل و هل چای عصر باشد

چه عطر تند پرفیوم روی کت قرمز زمستانی

چه عطر پیاز و سیر میرزاقاسمی

و چه عطر تن نوزادی ده روزه

من اما تنم رهیده از هر عطری

زنانگی را به جارختی انتظار آویخته‌

از عطرِ برف بیرون پنجره گریخته‌

و سال‌هاست زیر لحاف سنگین دست دوز مادربزرگم

به خواب عمیقی از جنس خیال فرو رفته‌ام

ستاره

بیست و هشت آبان ماه سال هزار و چهارصد و یک هجری شمسی