میگویند اینکه سرت کوره آتش است و دلت برفخانه، چینی وجودت را ترک انداخته اما کسی از این جماعت ندید که این کدورت انفاس بود که بر دیدگانم غبار غربت نشاند. خطی نوشتن از این احساس به مانند رگهای سیاه در مرمری سفید از جانم خواهد آویخت ولی نفس تنگ است و زمان نیز و کسی از پشت پرده سرسرا میگوید: ” قبل از سفر این مرواریدهای سیاه را به سوغات جا بگذار… “
کوره آتش و برف خانه
