گاهی آدمها سرشار از نتوانستن و نخواستن و نرسیدن میشوند. روزهایی که دری وا میماند از میان دریچه قلبهایمان و کلماتی دزدکی بیرون میخزند تا در تعامل با این دنیا ردی جا بگذارند از دلتنگی.
خاطره، واژه پیچیدهایست؛ چرا که میتواند شامل آن دسته از لحظاتی بشود که شاید در خاطر ما نمانده باشند اما اثر آنها تا ابد بر جان این جهان باقی میماند.
راستی که تا ابد کجاست و آیا بشر خاطرهای از آن به یاد دارد؟
گمان میکنم باید چیزی باشد. در تاریکترین پستوی رازها و یا در سردترین یادگاریهای به جا مانده از عاشق و معشوقها. همانها که قول تا ابد را بارها و بارها در نامههای خود تکرار کردند و تکرار کردند و تکرار کردند اما ترک کردن همواره واژه سادهتری بوده.
آری! ابد برای خیلیها زود تمام میشود. دوست داشتم ابد میتوانست هممعنی هیچوقت باشد اما نیست و من دوست ندارم امشب به اماهای بیشتری فکر کنم.