دیر وقت

دیر وقت

اشکی که دیر به گونه رسید. شبی که دیر به سحر رسید. نوش‌دارویی که دیر به سهراب رسید. آری! جهان پر از حوادثی است که دیر رقم خورده‌اند.

گاهی از تمام لحظاتی که دیر رقم خورده‌اند، خشمگین می‌شوم اما از میان تمام آنها، آن نیمه شبی که دیر به خانه رسیدم را بیش از همه دوست دارم.

نیمه شبی که تمام چراغ‌ها خاموش بود و می‌دانستم مثل همیشه کسی در خانه انتظارم را نمی‌کشد اما به بهانه دیر وقت بودن، تنها یک بوسه‌ی عجالتی روی گونه‌ات به جا گذاشتم و برگشتم.

حالا سال‌ها از آن نیمه‌شب می‌گذرد. آیینه می‌گوید جوانی‌ام در میان تار و پود زندگی جا مانده اما خاطرات هنوز هم هر روز صبح از میان شبنمی شفاف در  میانه‌ی باغچه ذهنم جوانه می‌زنند و رشد می‌کنند و آخر روز به شمایل فکر و خیال باز می‌گردند.

و من از تمام این سال‌ها، تمام انتظارها و تمام یادگاری‌ها یاد گرفته‌ام، تنها برای عشق ورزیدن است که دیر می‌شود. برای تفسیر بوسه‌هاست که دیر می‌شود. برای رقصیدن، دویدن و چشم در چشم هم خندیدن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *