میدونی از آدمایی که فکر میکنن دنیا همش حساب و کتابه متنفرم و اگه این به این معنی باشه که از نود درصد مردم جهان بدم میاد مشکلی با این قضیه ندارم
اخه فکر کن! خیلی چیزها روی قاعده و قانونه اما خیلی از اوقات چیزی که ما انتظارس رو نداریم کار رو خراب میکنه و در مواقع کمتری حتی کار ما رو بهتر میکنه
میدونی چی میگم؟
اگه اتفاقات غیر حساب شده در این دنیا وجود نداشتن، زندگی تقریبا معنایی نداشت و رباتها خیلی ساده میتونستن سالیان گذشته بر مخ و مغز ما مسلط بشن.
اینکه هنوز یه سری آدم هستن که به تکنولوژیهای رباتیک مسلط نیستن یا حتی با تمدنهای بشری پیشرفته آشنا و در ارتباط نیستن باعث میشه یه سناریوی عجیب و غریب توی ذهنم شکل بگیره.
فکر کن رستاخیز رباتی اتفاق افتاده. مخترین آدمهای روی کره زمین و پیشگامان صنایع تکنولوژیک در همون مرحله اول توسط رباتها کشته میشن و دیگه هیچکش نمیدونه چطور باید با رباتها مقابله کنه و از کار بندازتشون و اوضاع اونجایی وخیم میشه که مردم عادی جامعه متوجه این انقلاب نیستن و رباتها آروم زندگی اونها رو تحت سلطه قرار میدن، بدون اینکه کسی متوجه بشه
ده سال بعد جوامع فرسوده انسانی کم و بیش از ابتذال خودشون و قرار گرفتن رباتها در راس مطلع میشن (البته اینجای سناریو میتونه یه کمی تغییر کنه و فقط یه سری گروههای خاص مردم عادی متوجه بشن و انجمنهای زیرزمینی تشکیل بدن و بقیه مردم متوجه نباشن و همچنان به خواست رباتها در مقابل اینجور عقاید باشن)
حالا این افراد مطلع میخوان شورش کنن اما نمیتونن چراکه داده ودیتای رباتها ازشون اونقدری زیاد و بالا هست که با کوچیک ترین حرکتی از زندگی ساقطشون کنن.
پس کی میاد و قهرمان داستان میشه و بشریت رو نجات میده؟
درسته! قبایل سرخ پوستی که تا حالا هیچ کس نتونسته شناساییشون کنه با رو به رویی با بعضی از شورشی ها متوجه میشن دشمنان قدیمیشون که انسان های متمدن بودن دچار یه تغییراتی شدن ضعیف تر شدن و حتی از اونها کمک میطلبن
حالا سرخ پوست ها چیکار میکنن؟ آیا به دشمنانشون کمک میکنن؟ آیا میتونن از پس ربات ها بر بیان؟
خب
رابرت ویلیامز کجاست؟
بیا داداچ یه فیلمنامه توپ برات جور کردم